00010 copy

خاطره‌گویی در حالت مستی راز ۲ قتل را بر ملا کرد

نبض خبر؛ پسر جوانی که در کمتر از دو سال مرتکب دو قتل شده‌بود، پس از دستگیری ادعا کرد دو قتل را در حالت مستی مرتکب شده و در حالت مستی هم راز دو قتل را بر ملا کرده‌است.
ساعت ۳ بامداد پنج‌شنبه ۱۲ آبان ماه سال ۱۴۰۱ به مأموران کلانتری ۱۶۴ قائم خبر رسید چند پسر جوان در گردنه قوچک درگیری خونینی را رقم زده‌اند.
با اعلام این خبر تیمی از مأموران کلانتری راهی محل شدند و در آنجا دریافتند لحظاتی قبل مرد بساطی در آن محل با دو مرد جوان درگیر شده و با چاقوی یکی از آن‌ها زخمی و برای درمان به بیمارستان منتقل شده‌است.
سپس مأموران برای بررسی موضوع به بیمارستان رفتند، اما ساعت ۵ بامداد تیم پزشکی اعلام کرد تلاش‌های آن‌ها برای نجات مرد زخمی نتیجه‌ای نداده و وی بر اثر شدت خونریزی فوت کرده‌است.

مشتری همیشگی
بدین ترتیب پرونده حادثه گردنه قوچک وارد مرحله تازه‌ای شد و تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی وارد عمل شدند. نخستین بررسی‌ها نشان داد مقتول پسر ۲۵ ساله‌ای به نام حمید است و چند سالی است در آن منطقه بساط چای و قلیان دارد و شب حادثه هم با یکی از مشتریانش درگیر شده و به قتل رسیده‌است.
یکی از شاهدان گفت: «مقتول بساط چای و قلیان در این محل داشت. نیمه شب خودرویی در نزدیکی بساط او توقف کرد و از داخل خودرو دو مرد و دو زن جوان پیاده شدند. لحظاتی بعد آن‌ها با هم درگیر شدند و یکی از آن‌ها با چاقو ضرباتی به پهلو و بدن حمید زد و بعد هم همگی با خودرویشان فرار کردند. من احتمال می‌دهم قاتل مشتری همیشگی او بود، چون قبلاً هم او را در این محل دیده بودم.»

فرار قاتل
پس از این، مأموران پلیس تحقیقات گسترده‌ای را برای شناسایی قاتل آغاز کردند، اما هیچ ردی از او پیدا نکردند. بررسی‌ها نشان داد قتل در تاریکی شب رخ داده و شاهدان حادثه هم چهره او را به خوبی تشخیص نداده‌اند. از سوی دیگر چهره متهم و حتی شماره پلاک خودرو آن‌ها هم در دوربین‌های مداربسته به دلیل تاریکی و دور بودن از صحنه حادثه واضح ثبت نشده‌بود.

خاطره‌گویی
در حالی که متهمان هیچ ردی از خود به‌جای نگذاشته‌بودند، مأموران پلیس همچنان در تلاش بودند تا با انجام تحقیقات فنی متهمان را شناسایی کنند تا اینکه چند روز قبل مردی به اداره پلیس رفت و گفت در بزم شبانه‌ای متوجه شده‌است یکی از دوستانش به نام اردلان آبان ماه سال قبل مرتکب قتل شده‌است و تا الان هم پلیس ردی از او پیدا نکرده‌است. وی گفت: «چند شب قبل خانه یکی از دوستانم دعوت بودم. او جشن شبانه‌ای گرفته و تعدادی از دوستانش را دعوت کرده‌بود. همه مست بودیم و هر یک از ما خاطره‌ای از خودمان تعریف کردیم. وقتی نوبت به یکی از دوستانش به نام اردلان رسید، او خاطره یک درگیری در گردنه قوچک را تعریف کرد و گفت در آن درگیری مرد بساطی را به قتل رسانده و پلیس هم او را شناسایی نکرده‌است. در آن لحظه به خاطر مستی خیلی به صحبت‌های هم توجهی نمی‌کردیم، اما چند ساعت بعد که به خودم آمدم تازه متوجه خاطره اردلان شدم. ابتدا تصمیم گرفتم موضوع را فراموش کنم و با خودم فکر کردم او برای خودنمایی این خاطره را تعریف کرده‌است، اما الان چند شبی است عذاب وجدان دارم و تصمیم گرفتم به اداره پلیس بیایم و موضوع را با پلیس در میان بگذارم.»

اعتراف به ۲ قتل
مأموران پلیس پس از بررسی اظهارات پسر جوان، پرونده‌های قتل را بررسی کردند و متوجه شدند در آن تاریخ پسرجوانی در گردنه قوچک به قتل رسیده و قاتل آن هم فراری است. با به دست آمدن این اطلاعات مأموران اردلان را در خانه مجردی‌اش شناسایی و به عنوان مظنون بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. متهم چند روز قبل برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و مقابل قاضی محمد مهدی براعه، بازپرس شعبه سوم دادسرا علاوه بر قتل پسر جوان در گردنه قوچک به قتل پسر جوان دیگری در دی ماه سال ۱۴۰۰ هم اعتراف کرد. متهم در ادامه برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

 

همیشه مست بودم
متهم پسر ۲۱ ساله‌ای است و در مدت دو سال مرتکب دو قتل شده‌است. به گفته خودش همیشه مست بوده و دو قتل را هم در حالت مستی انجام داده‌است. وی می‌گوید همیشه نگران قتل اول بودم و می‌ترسیدم شناسایی شوم، اما هرگز فکر نمی‌کردم در قتل دوم دستم رو شود، اما آخرش همان مستی راز دو قتل را بر ملا کرد.

گفتگو با متهم
اردلان سابقه داری؟
بله، من سابقه سرقت و درگیری دارم و چند باری هم در سال‌های قبل بازداشت شده و به زندان رفته‌بودم، اما جرمم خیلی سنگین نبود و زود آزاد شدم.
شما ۲۱ سال سن داری، فکر می‌کنی چرا باید الان دو قتل در پرونده‌ات باشد؟
همه حادثه‌هایی که مرتکب شدم، بر می‌گردد به مستی و مشروب‌خواری. من همیشه مشروب می‌خوردم و در حالت مستی، هر کاری را انجام می‌دادم. احساس می‌کردم خیلی قوی شده‌ام و دو قتل را هم در حالت مستی مرتکب شدم.

درباره قتل اول توضیح بده؟
دی ماه سال ۱۴۰۰ همراه دختر مورد علاقه‌ام به نام سحر به پارکی در یکی از خیابان‌های جنوبی تهران رفتم. فکر کنم پارکی در محله هروی بود و آن روز در همان پارک در حال خوردن مشروب بودم و با دختر مورد علاقه‌ام خوش و بش می‌کردم که دو پسر جوان به ما نزدیک شدند. یکی از آن‌ها به سحر نگاه کرد. احساس کردم آن‌ها برای سحر مزاحمت ایجاد کرده‌اند، با آن‌ها درگیر شدم، اما در آن درگیری فکر کنم چاقوی من به آن فردی که به ما نگاه کرده‌بود، نخورد و به دوستش برخورد کرد. وقتی او خونین روی زمین افتاد، فرار کردیم.
خانواده‌ات در جریان قتل قرار گرفتند؟
من خانواده‌ای ندارم و در پرورشگاه بزرگ شده‌ام. عده‌ای از دوستانم می‌گویند پدر و مادرم در دوران کودکی فوت کرده‌اند و به همین دلیل من در پرورشگاه بزرگ شده‌ام، اما بعضی از دوستانم می‌گویند خانواده‌ام به خاطر مشکلات مالی مرا در دوران نوزادی داخل خیابانی رها کرده و رهگذران مرا به پرورشگاه برده‌اند.
پس از قتل اول کجا فرار کردی؟
از ترس به صورت غیر‌قانونی به کشور ترکیه فرار کردم و مدتی در شهر استانبول بودم، اما دوباره به ایران برگشتم.
چرا برگشتی؟
من در آنجا هم خلاف می‌کردم. کارم دزدی از توریست‌ها بود و گاهی هم خفتگیری می‌کردم تا اینکه یکی از دوستانم به من گفت پلیس استانبول در تعقیب من است. وقتی متوجه شدم، فکر کردم اگر مرا بازداشت کنند و تحویل پلیس ایران بدهند به خاطر قتلی که در پارک هروی مرتکب شده‌بودم، راهی زندان می‌شوم و به همین دلیل از ترس، قبل از اینکه دستگیر شوم، خودم به صورت قاچاق به ایران بازگشتم.
در این مدت چه کار می‌کردی؟
با مقدار پولی که در ترکیه پس انداز کرده‌بودم، خانه‌ای در منطقه نواب اجاره و به صورت مخفیانه زندگی‌ام را آغاز کردم، اما یک ماه پس از بازگشتم به ایران، دومین قتل را مرتکب شدم.

چرا برای دومین‌بار مرتکب قتل شدی؟
من معمولاً برای اینکه شناسایی نشوم، شب‌ها از خانه بیرون می‌آمدم و روز‌ها در خانه‌ام مخفی بودم. خیلی شب‌ها به گردنه قوچک می‌رفتم و در آنجا در پاتوق افراد خلافکار مشروب می‌خوردم و مست می‌کردم و دوباره نزدیک صبح به تهران برمی‌گشتم. آن شب همراه یکی از دوستانم و همسرش و دختر مورد علاقه‌ام برای تفریح به گردنه قوچک رفتیم. مست بودیم و برای خرید به بساط مرد جوان نزدیک شدیم. او به همسر دوستم متلک گفت و ما با هم مشاجره کردیم. پسر جوان به من نزدیک شد و لپ مرا کشید و گفت «کوچولو برو» و بعد هم با پا زیر پایم زد. خیلی عصبانی شدم و چاقویم را از جیبم بیرون آوردم و چند ضربه به او زدم. البته قصد قتل نداشتم و فقط می‌خواستم بترسانمش.
فکر می‌کردی دستگیر شوی؟
نه.
چرا وقتی دستگیر شدی به قتل اول هم اعتراف کردی؟
من هم آدم هستم و باور کنید درباره هر دو قتل عذاب وجدان داشتم. وقتی به اتهام قتل دوم بازداشت شدم، عذاب وجدان به سراغم آمد و به قتل اول هم اعتراف کردم.

منبع‌: کلانشهر

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در email
اشتراک گذاری در whatsapp
  • اخبار مرتبط
  • تبادل نظر